دل نوشت ۵۷

ساخت وبلاگ
بیست روز از ندیدنش میگذشت!دیگہ دلتنگی زدہ بود بہ سرم!ھرروز با یہ فاصلہ ی کم میخوابیدیم،اما دور از ھم!بدون دیدن ھم!نمیشد!تا امروز..اونقد دلتنگ بودم کہ فانتزی مغزم میگفت تا دیدیش بپر بغلشُ بوسش کن!امـا امان از اون مردونگیش کہ آدم پیشش فقط میتونہ خجالت بکشہ..چون وقتی اومد دنبالم،تا دیدمش عین موش شدم،دیگہ خبری از اون فکراے شیطون مغزم نبود،انگار ھربار برای اولین بار میدیدمش!دوس داشتم اون بغلم کنہ،اون دستمو بگیرہ،اون بوسم کنہ..انگار خودم روم نمیشد..ھمہ اینکارا ھم کرد..وقتی سرمو گذاشتم رو شونش احساس کردم حاضرم تا قلہ ی قافم با این مرد برم،احساس کردم اگہ یہ میلیاردرم بیاد بگہ با من باش،من بازم یہ تار موی علیو بھش نمیدم،بہ ھیچکس نمیدم..تو این قرار وقتی داشت باھام حرف میزد حواسم پرت بود..اینجوری ھم پرت میشد:وقتی حرف میزد بھش خیرہ میشدمو بہ این فک میکردم کہ چقد میتونم عاشقش باشم..انگار تازہ فھمیدہ باشم عشق چہ معنی دارہُ چقد بزرگہ..بہ زحمت صداشو میشنیدم..صدای مغزم کہ میگفت چقد دوسش داری دختر!!از صدای علی خیلی بیشتر بود...وقتی دستشو میذاشت روی پامُ دستشو میگرفتم انگار غم انگیز ترین مشکل دنیا ھم دیگہ نمیتونست منو ناراحت کنہ..یا وقتی دست میکشید بہ صورتم..دلم میخواست زمان بایستہ..حرفایی کہ زدیم..شیطونیاش..بھتر از ھمہ اون عطری کہ ھمش توی بینیم بودُ وقتی بغلم میکرد تند تر میشدُ من دلم میخواست حتی واسہ یہ شبم کہ شدہ ھمینجوری بخوابم..اونقد دوسش دارم کہ اگہ خدا ازم بپرسہ کہ من جونتو ازت میگیرم ولی یہ شبو میذارم بغلش آروم بخوابی قبول میکنم..آقا جان عشق کہ الکی نیست..من عشقُ توی چشاش دیدم،توی حرکاتش فہمیدم...و توی اون بوسہ ھای شیطنت آمیزش یاد گرفتم.. دل نوشت ۵۷...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشت ۵۷ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : garfildmm بازدید : 72 تاريخ : چهارشنبه 8 تير 1401 ساعت: 22:11

یادمہ اولین باری کہ پشت تلفن بہ دوستش گفت من پیش دوس دخترمم

تمام تنم یھو لرزید

ھمون لحظہ دستمو گرفت بود

نگاش کہ کردم دستمو فشار دادو بہ حرف زدنش ادامہ داد..

ھیچوقت یادم نمیرہ

ھیچوت اولین تجربہ ھامو باھاش یادم نمیرہ..

خیلی چیزارو..خیلی حسارو برای اولین بار باھاش تجربہ کردم..

حتی این کہ..عاشق شدم.. دل نوشت ۵۷...

ما را در سایت دل نوشت ۵۷ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : garfildmm بازدید : 85 تاريخ : چهارشنبه 8 تير 1401 ساعت: 22:11

امروز اولین سالگرد دوستیمون بود..

ھمدیگرو دیدیم

وقتی بغلش کردم بوی سیگارش بہ مشامم خورد،بعدشم واسہ اولین بار پیشم سیگار کشید..

یجا خوندم کہ یکی میگفت از اینکہ سیگار میکشہ ناراحت نیستم

از اینکہ میدونم دلیلش یکی دیگس ناراحتم

چون من کہ پیششم!پس چرا باید بکشہ؟!

منم یہ ھمچین حسی دارم..

دل نوشت ۵۷...
ما را در سایت دل نوشت ۵۷ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : garfildmm بازدید : 78 تاريخ : يکشنبه 11 آذر 1397 ساعت: 19:23

میخواد بره قشم واسه همین گفتم قبلش باید منو ببینه بعد برهعصر اومد دنبالم...یکم دور خوردیم و برام بستنی خرید،یه بستنی تررررشششش فکـ نمیکردم دوس داشته باشم ولی خیلی دوس داشتم در حدی که یادم رف برام آلوچه نخریده الان احساس میکنم ویارِ بستنیِ رو گرفتم من عکاسیمو کردم وقتی داشتم عکس میگرفتم دوتاپسره رد ش دل نوشت ۵۷...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشت ۵۷ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : garfildmm بازدید : 50 تاريخ : شنبه 13 خرداد 1396 ساعت: 4:58

نمیدونم چرا تحمل دوریش هی داره سخت ترُ سخت تر میشه

دوس دارم دستشو بگیرم دوباره..محکم فشار بدم..

دوس دارم وقتی دستاشو باز میکنه تا انگشتامو بکنم لای انگشتای مردونش بازم تکرار شه..

دوس دارم باز بیاد پیشمُ واسم یچیز تعریف کنه اونوقت من فقط زل بزنم بهش..

به ‌چشای رنگـیِ خوشگلـش

من نمیخوام مال کسِ دیگه ای شم علـی..

ولی چرا دلت برام تنگـ نمیشه..میدونی یروز نباشی دیوونه میشم هان؟! ...

دل نوشت ۵۷...
ما را در سایت دل نوشت ۵۷ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : garfildmm بازدید : 58 تاريخ : شنبه 13 خرداد 1396 ساعت: 4:58

این روزام که درگیـرِ ستادِ انگار من وجود ندارم..

همـش کار کار کار..همش خستس..

در روز میشه تعداد کلماتی که حرف میزنیم باهمو شمرد..

دلم یه آغوش محکم میخواد که همه ی این دلتنگـی هارو بشوره ببره..

دلم میخواد توی یِ تخت باشیم و لم بدم رو هیکلـش

همش دم گوشش دوسـت دارمو زمزمه کنم

بلکـه بفهمه هیچی از اون مهمتر نیسـت برام..

دل نوشت ۵۷...
ما را در سایت دل نوشت ۵۷ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : garfildmm بازدید : 62 تاريخ : شنبه 13 خرداد 1396 ساعت: 4:58